آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

کوچولوی زمستونیه من

خدایا...کمک...

عزیزدلم یه مشکلی برامون پیش اومده .دارم از غصه دق میکنم فردا قراره برم پیش دکترم.مامانی با اون قلب کوچیکت دعا کن زود خوب بشم ومشکلی برا تو پیش نیاد گلم ...
10 مرداد 1391

دلتنگتم

سلام گل خوشگلم .امشب بعد از یک روز پر کار و یک شب شلوغ به خاطر وجود مهمونا(پدر جون و عمو محسن اینا و عمو مهدی) دارم برای تو عزیز دلم که الان داری تو شکمم ورجه و وورجه میکنی ,مینویسم.  بهترینم ,نمیدونی چقدر دلم می خواد این چند ماه هم زودتر سپری بشن و من بتونم تو رو در آغوشم بگیرم . حتی از تصورش هم دلم ضعف میره و چشام پر از اشک شوق میشه. دلبرکم کتی جون برات کلی لباس و وسایل خوشگل از مکه آورده.می گفت بعضی از لباساتو دور خونه خدا طواف داده.نمی دونی چقدر خوشحالم که اولین لباسی که تنت میکنم متبرک شده به خونه خدا.دست کتی جونم درد نکنه انشالله خدا به خودش و خانوادش سلامتی بده. کوچولوی نازم حسابی مواظب خودت باش که...
8 مرداد 1391

شیطنت های شیرین

سلام عزیزترینم از دیشب حسابی داری دلبری میکنی و تو دل مامانی وول میخوری .البته بک هفته ای میشه که تکوناتو حس میکنم ولی از دیشب قویتر و بیشتر شده عاشق شیطنتهاتم عسلم ...
5 مرداد 1391

شروعی تازه

تو یه روز قشنگ بهاری بود که فهمیدم یه فرشته کوچولو اومده تو دلم.هیچ وقت اون روز فراموش نمیکنم,4 اردیبهشت 1391 اون روز حضور خدای مهربونو از نزدیک حس کردم. از اون روز دیگه همه چیز برای من زیباتر شد و  من از صمیم قلبم احساس خوشبختی کردم... این وبلاگو برای کوچولوی نازم که به امید خدا تو اولین ماه زمستون به دنیا میاد ساختم تا از احساسم براش بگم,از عشقی که تو وجودم شعله کشیده واز روزها و شبهایی که باهم خواهیم گذروند...با امید به آینده ای روشن ...
5 مرداد 1391