آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

کوچولوی زمستونیه من

آغاز سه ماهه پایانی

سلام پسرک مامان. اوضاع و احوالت چطوره آقا کوچولو؟؟من که از صمیم قلبم دعا میکنم صحیح و سالم باشی گلم . من امروز هم خوشحالم هم یکمی نگران. خوشحالیم برا اینه که امروز دقیقا 6ماه و6روزه که تو دل مامانی عزیزم و ما فردا وارد سه ماهه سوم میشیم.یعنی دقیقا سه ماه و سه روز دیگه به پایان ای سفر 9ماه و 9روزمون مونده !!انشالله که این دوره پایانی رو به سلامت طی کنیم ومن بتونم صورت ماهتو ببینم و تو بغلم بگیرمت . نگرانیم هم به خاطر اینه که2روزه شما پسر تنبلی شدی و مثل قبل لگدای محکم نثار مامان نمی کنی !!! دیشب هم بابات که استرس و بی قراری منو دید گفت بیا بریم بیمارستان تا از سلامت شازده پسر مطمئن بشیم.تو بیمارستان ازت نوار قلب گرفتن و گف...
8 مهر 1391

مادرانه

پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! چرا که تو نیز حاصل عشقی... و اون روزمامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت می خوره...   امشب وقتی با همه قدرتت لگد میزدی و شکمم رو میلرزوندی برق شوق و عشق رو تو چشمای پدرت دیدم و از گرمای عشق تو و پدرت مست و لبریز شدم...اینها رو گفتم تا همیشه یادت باشه که من و پدرت با عشق بیگانه نیستیم پس هر وقت عاشق شدی روی ما حساب کن... پسرم!!!! این روزها که مینویسم هنوز زنی هستم پر از آرزو، زنی که روزی مادر...
30 شهريور 1391

سونو سه بعدی و...

سلام یکی یکدونم,عزیز دردونم! کوچولوی قشنگم خدارو شکر سختی هارو باهم پشت سر گذاشتیم و دکتر بهمون اطمینان داد که سالمی و مشکلی نیست عزیزم. روز 25 مرداد بود که من و بابیی رفتیم سونو سه بعدی تا میوه زندگیمونو ببینیم.خانوم دکتر با مهربونی و صبوری همه جای اون بدن کوچیکتو نشونم داد و من رو غرق لذت و شادی کرد تو هم حسابی شیطونی میکردی و اصلا یک جا بند نبودی قربونت برم.همش می چرخیدی و وول میخوردی ولی تا خانوم دکتر گفت :نی نی جان دستا تو باز کن! بازشون کردی .خانوم دکترم گفت نی نیت خیلی شیطونه ولی به حرف بزرگترش گوش میده. راستی دلبرکم ما اون روز یه چیز خیلی مهم رو هم فهمیدیم.این که شما یک < گل پسری > پسرم.پسر عزیزم از...
19 شهريور 1391

خدایا...کمک...

عزیزدلم یه مشکلی برامون پیش اومده .دارم از غصه دق میکنم فردا قراره برم پیش دکترم.مامانی با اون قلب کوچیکت دعا کن زود خوب بشم ومشکلی برا تو پیش نیاد گلم ...
10 مرداد 1391

دلتنگتم

سلام گل خوشگلم .امشب بعد از یک روز پر کار و یک شب شلوغ به خاطر وجود مهمونا(پدر جون و عمو محسن اینا و عمو مهدی) دارم برای تو عزیز دلم که الان داری تو شکمم ورجه و وورجه میکنی ,مینویسم.  بهترینم ,نمیدونی چقدر دلم می خواد این چند ماه هم زودتر سپری بشن و من بتونم تو رو در آغوشم بگیرم . حتی از تصورش هم دلم ضعف میره و چشام پر از اشک شوق میشه. دلبرکم کتی جون برات کلی لباس و وسایل خوشگل از مکه آورده.می گفت بعضی از لباساتو دور خونه خدا طواف داده.نمی دونی چقدر خوشحالم که اولین لباسی که تنت میکنم متبرک شده به خونه خدا.دست کتی جونم درد نکنه انشالله خدا به خودش و خانوادش سلامتی بده. کوچولوی نازم حسابی مواظب خودت باش که...
8 مرداد 1391

شیطنت های شیرین

سلام عزیزترینم از دیشب حسابی داری دلبری میکنی و تو دل مامانی وول میخوری .البته بک هفته ای میشه که تکوناتو حس میکنم ولی از دیشب قویتر و بیشتر شده عاشق شیطنتهاتم عسلم ...
5 مرداد 1391

شروعی تازه

تو یه روز قشنگ بهاری بود که فهمیدم یه فرشته کوچولو اومده تو دلم.هیچ وقت اون روز فراموش نمیکنم,4 اردیبهشت 1391 اون روز حضور خدای مهربونو از نزدیک حس کردم. از اون روز دیگه همه چیز برای من زیباتر شد و  من از صمیم قلبم احساس خوشبختی کردم... این وبلاگو برای کوچولوی نازم که به امید خدا تو اولین ماه زمستون به دنیا میاد ساختم تا از احساسم براش بگم,از عشقی که تو وجودم شعله کشیده واز روزها و شبهایی که باهم خواهیم گذروند...با امید به آینده ای روشن ...
5 مرداد 1391